باز هم نمایشگاه

فرق این نمایشگاه با قبلیها در این بود که از قبلیها تقریبا چیزی تو ذهنم نمونده . اما این یکی باعث شد که یه دوست نازنینی رو ببینم و حالا کتابایی که از اونجا گرفتم و خود نمایشگاه برام یادآور اون لحظاتی که با هم بودیم.

نمایشگاه: محلی برای نمایش (۲)

غرفه بعدی نشر مرکز بود که این یکی خوشبختانه کتابای جدیدی چاپ کرده بود که البته یه سری از اون کتاب های قدیمیش رو تا حالا یا ندیده بودم یا پیداشون نکرده بودم . تو قسمت داستان ، یه مجموعه داستان از جان چیور چاپیده بودن به اسم " آواز عاشقانه" و یه سری کتابهای دیگه که من قبلا دیده بودم. بهترین قسمتش ، بخش کتابهای فلسفی بود که مستقیما خود پیام یزدانجو فروشنده اش بود ( به طرز عجیبی بی شباهت بود به عکسهاش)و کتابهایی با زمینه مشترک ادبیات و فلسفه چاپ کرده بودن که هیچ جا نتونسته بودم گیر بیارمشون و اینجا حسابی از خجالتشون در اومدم . بینامتنیت، لذت متن، ادبیات پسامدرن، به سوی پسا مدرن و یه چندتا دیگه که پولم نرسید بخرم!
خوب، سالن 5 بیشتر از این چیزی نداشت .
و اما لقب بدترین و بی انگیزه ترین برخورد از طرف غرفه دارها رو کاملا مطمئنم که باید به انتشارات طرح نو داد . از نبودن لیست انتشاراتشون ( بعد از 4 مرتبه مراجعه در روزها و ساعتهای مختلف و شنیدن جواب تکراری "همین الان تموم شد")بگیرین تا اون مسئول افسرده غرفه و جواب های پرت پلاشون. حیف این انتشارات و برخورد اینجوری.
از بخش های جنبی نمایشگاه هم تنها قسمتی از مستندی که درباره احمدرضا احمدی بود رو تونستم ببینم. کار خیلی جالبی بود از ساخته های ناصر صفاریان ( همون سازنده سرد سبز و ...)نمیدونم سی دی اش تو بازار هست الان یا نه . اما توصیه میکنم ببینید.

 

 

نمایشگاه : محلی برای نمایش!

امسال نمایشگاه کتاب مثل سالهای قبلش نبود (حداقل برای من) .از نبودن نقشه نمایشگاه و سیب زمینی سرخ کرده که بگذریم تنها یک سالن بود (سالن 5) که انتشارات و کتابهای خوبی  می شد توش  پیدا کرد.بقیه سالن ها یا رسما در حوزه دینی بودن یا حوزه تین ایجری. البته از سالن های کوچک و خلوت 27 و 28 نمیشه به راحتی گذشت که توش هم نشر ققنوس بود و هم ماهی و کارنامه و ماهریز و زمان (خدا بیامرز).
و اما سالن پنج: اولین شکار خوب انتشارات نیلا بود و حمید امجد نازنین که البته کتاباش همون کتابای پارسالی بود به اضافه یه فیلم نامه دیگه از بیلی وایلدر : نینوچکا و (اگر اشتباه نکنم) دوتا نمایشنامه جدید از خودش . البته من "اسلپ استیک یا تنهایی هرگز" نوشته  ونه گات رو هم گرفتم که پارسال تو خریدنش غفلت کرده بودم.
انتشارات بعدی نشر نی بود .حکایت دو سه تا خانمی که جواب مشتریها رو میدادن حکایت پارسا پیروزفر بود و ماهی پاک کردنش (در مهمانی مامان ). اگه اشتباه نکنم بار اولشون بود که کتاب دستشون گرفته بودن. و تنها کتاب جدیدشون هم  که من قبلا ندیده بودم فیلمنامه بیست و یک گرم از مجموعه صد فیلمنامه بود. در چند دقیقه ای هم که من اونجا بودم چند نفر "زنده ام تا روایت کنم " مارکز رو خریدن. نوش جانشون.
 خوب حالا میرسیم به بخش مهیج ماجرا : نیلوفر. نه ،متاسفم چندان هم هیجانی نداشت . خبری از رمان یا داستان کوتاه جدیدی نبود . من فقط "امتحان نهایی" کورتاسار  و "وداع با اسلحه" رو که 1200 تومن از چاپ قبلیش گرونتر بود رو گرفتم!
واما نشر چشمه که حداقل کتابای جدیدتری عرضه کرده بود : چند مجموعه شعر و یک جلد شوایک سرباز پاک دل با ترجمه جدید و قطری دوبرابر قطر ترجمه فعلی . من که هرچی زیر و رو کردمش نفهمیدم چرا انقدر گنده شده ، نکنه این شوایک اون شوایک نبوده هان؟
نکته جالب مسئول غرفه بود: دوستم میخواست خانم مقانلو رو ببینه و مسئول غرفه اصلا تا به حال این اسم رو نشنیده بود و بعد از چهار پنج مرتبه تکرار و در حالی که پوستر کتاب رو بهش نشون دادیم تا آهو(!!؟)فهم بشه گفت اصلا اطلاعی ندارم و هیچ برنامه ای برای میزگردی با نویسنده هامون فکر نمیکنم داشته باشیم. خسته نباشید.

To be continued(اگه حوصله داشته و درس نداشته باشم ) 

milion dollar baby

 
آخرین فیلمی که حسابی تحت تاثیر قرارم داد ،بیست و یک گرم بود . تا مدت ها بهش فکر میکردم. تصویر سکانس آخر فیلم ( استخر خالی که به حال خودش  رها شده )و اون رنگ بندی تیره صحنه بدجوری تو ذهنم مونده بود. بعد از اون فیلم زیاد دیدم اما انگار این صحنه به هیچ تصویر دیگه ای قدرت نفس کشیدن نمیداد. این موضوع بود تا همین چند شب پیش که  میلیون دلار بیبی رو دیدم و حالا کلی از تصاویر فیلم تو ذهنم جایگزین قبلیها شده. تا چند بار دیگه فیلمو نبینم نمیتونم راجع بهش بنویسم .

دوباره وبلاگ مینویسم پس هستم!