یاد

دارم اسباب کشی میکنم، بعد از چهار سال. دور وبرم پر خرت و پرته .این ور تصفیه آب و جزوه ها و فرش لوله شده و از این چیزفلزی های مخصوص خشک کردن لباس و این ور هم سیم و کابل و جلد کیسه خواب . ناراحتم، بیخودی. یکی دوباری که اسباب کشی کردم ناراحت بودم، خونه در حال ترک رو دوست داشتم، یا عادت کرده بودن بهش. اما این بار نه، اینجا و این شهرو دوست ندارم. ولی دلم برای تمام اتفاق های افتاده و نیفتاده اینجا تنگ میشه. واسه خودم وقتی که دانشجوی ترم یکی بودم و تا اون موقع جلوتر از دماغمو ندیده بودم و بعد هم خیل هم خونه ای هام و خاطره ی کم رنگی از هر کدومشون.  ترم بعد که درسم تموم بشه همین ها هم یادم رفته.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد