برای مریم (۴)


خداحافظ گاری کوپر - رومن گاری - سروش حبیبی

*********************************

- کجا لنی؟
- آنجا، میدانی، همانجا، خیلی دور. شاید یک چیز مطمئن وجود داشته باشد. باید یک جایی باشد که بشود به چیزی اطمینان کرد. جس...
جس گریه می کرد و در پرتو مهتاب، سر نورانی لنی را در آغوش می فشرد.
- حتما هست لنی. حتما هست. ولی خیلی مانده تا به آنجا برسیم.
-جس، باید چیزی در جایی باشد. آدم که نمی تواند توی یک ترومپت زندگی کند.
- بخواب عزیزم، بخواب.
- منظورم چارلی پارکر است. وقتی ترومپت می زند، آدم حس می کند که آن چیز وجود دارد. آدم آن را می شنود، می بیند که هست، دارد با آدم حرف می زند. وقتی چارلی پارکر توی ترومپتش فوت می کند، آدم احساس می کرد که دارد باز می شود... می فهمی می خواهم چه ...
- میفهمم لنی. بخواب، بخواب عزیزم، طفلک نازم. من هیچ وقت تو را تنها نمی گذارم. هیچوقت. تویی که اول مرا رها می کنی. نترس بخواب عزیزم. بخواب بچه نازم.
- جس، وقتی چارلی پارکر توی ترومپتش فوت می کرد... آدم احساس می کرد که... احساس می کرد که چیزی... دارد می افتد... چیزی... دارد از هم باز می شود... که چیزی توی آن هست ... میفهمی... میخواهم چه بگ...
- می فهمم چه می خواهی بگویی
- یک روز آنجا می رویم... دوتایی...
- حتما می رویم. لنی می رویم، میرسیم. بخواب، سرت را بگذار اینجا. آره،  همینطوری. آها. اینجا. حالا تو تمام زندگی منی.
- آنجا باید خیلی عالی باشد... همانجا که نمی دانم کجاست... یک جای دیگر ... میفهمی؟...
- می فهمم لنی. آره می فهمم منظورت چیست.
- آخر آدم که نمی تواند... توی یک ترومپت زندگی کند... جس، میفهمی... چه...
نظرات 1 + ارسال نظر
لولیتا دوشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 02:54 ق.ظ http://www.azadtah.com/a

مرسی از انتخاب خوبت! این کتاب را عاشقم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد