از وقتی یادم میاد نمایشگاه کتاب جزو هیجانانگیزترین اتفاقاتِ زندگیم بوده. در سالهای راهنمایی و دبیرستان که همیشهی خدا زمان برگزاری نمایشگاه همزمان بود با درس و امتحان و این چیزها و نمیشد به تهران سفر کرد. در اولین اردیبهشتی که از مدرسه لعنتی راحت شدم تونستم به نمایشگاه برم و چه کیفی داشت. درست مثل گاوی که تمام عمرش رو در کویر بوده و حالا در چمنزارهای سرسبز رهاش کردن. هرچی خوشم آمد خریدم. از کتابِ زیج ملک گرفته تا کتابِ استالین و استالینیسم. از اون سال به بعد مرتب به نمایشگاه میرفتم و البته هرسال لذتش کمتر میشد. ولی هنوزم که میخوام آماده بشم برای سفر به تهران و نمایشگاه، فکرش سرحالم میاره.
هی نمایشگاه، من دارم میام!
+
مجله نگاه نو بخش ویژهای در موردِ نجف دریابندریِ نازنین چاپ کرده. قسمتهایی ازش خوندم که به نظرم خوندنی و جالب اومد، از دست ندین.
+دریابندری و سوال و جواب در کاشان
سلام ژس کس می یای تو !به منم حتما خبر بده !می شه؟