اول یک سوال: اگر یک خط مفت و مجانی  ADSL در اختیارتون باشه، چه استفاده‌ای ازش می‌کنید؟
خب این امکان برای چند ساعت در هفته و در طی حضورم سر کلاس! فراهم شده. دفعات اول آهنگ دان‌لود کردم یا کلیپ‌ها و کنسرت‌ها رو اغلب از طریق ویدئوی گوگل می‌دیدم ولی بعد کم کم خسته شدم و آهنگ خاصی نموند که دنبالش باشم. فعلاً سرگرمی جدیدی پیدا کردم:  live camera. این یکی دیگه واقعاً خود ِ دهکده جهانیه. همینطور که روی صندلیتون نشستید و برای صحبت‌های استاد کله تکون می‌دید می‌تونید سر از یکی از اون کوچه‌های شلوغ و بخار گرفته شانگهای دربیارید یا وسط شلوغیِ آدم‌ها و تبلیغات در برادوِی باشید و یا سر از جایی دربیارید که حتی شکل فونت روی شیشه‌ی مغازه‌هاش رو هم تا به حال ندیده باشید.
یکی که از همه جالب‌تر بود دوربینی بود در کوچه پس کوچه‌های پاریس. فکر می‌کنم در ارتفاع دو و نیم متری نصب شده بود و کادر محدود می‌شد به دیوارهای اطراف و سنگفرش ِ خلوت و آسمون. هر از چند وقتی یکی دوتایی از زیر دوربین رد می‌شدند و کسی توجهی به دوربین نمی‌کرد، انگار براشون عادی شده بود (شاید هم برای منِ ایرانی غیر ِ عادیه که جایی دوربینی باشه و کسی چند ثانیه‌ای روبروش نایستاده باشه) در اون چند دقیقه‌ای که من هم اونجا بودم فقط یک نفر سرش رو بلند کرد و زل زد به دوربین، دختری با کاپشن آبی که نایلونی سفید رنگ دستش بود. بدون این‌که حرکت خاصی انجام بده یکی دو دقیقه ایستاده و زل زده بود به دوربین. به چی داشت فکر می‌کرد؟ شاید به کسی که داره نگاهش می‌کنه، به من. شاید به این‌که قرار بوده در اون ساعت اون‌جا باشه تا من اونو ببینم. یا شاید به خیلی چیزهای دیگه. بعد زمان گذشت و  نگاهش رو از دوربین گرفت و سرش رو پایین انداخت و از زیر دوربین، از کادر خارج شد.

نه حالا جدا از شوخی چه‌قدر احتمال داره که یکی نصفِ شبی، ساعت 3:35 و بعد از چند روز روزه‌ی اینترنتی به نِت وصل بشه و بعد از عمری چرخیدن در وبلاگ‌ها، یک پست باحال ببینه و کامنتی بخواد بگذاره، به پیغام زیر بربخوره:
Down for Maintenance
Blogger is temporarily unavailable due to planned maintenance.
This downtime will last 45 minutes from 5pm - 5:45pm PST

هان؟

 

پی نوشت: یکی از آهنگ‌های فیلم رو از اینجا می‌تونید دانلود کنید. آهنگ‌های این فیلم هم مثل بقیه‌ی اجزائش جادویی‌اَن. (for DL: right click then save target as)

من نمی‌دونم چرا تا یه حال از مداد ِ حسین نوش‌آذر غافل شده بودم.اگر شما هم تا به حال مشتری‌اش نشدید فعلاٌ این داستان رو از دست ندید.

یک  کِرم جدید کشف کردم: کرمِ هنرمند. این کرم هوش متوسطی داره و خیلی سریع وبلاگ‌هایی که نویسنده‌اشون دختر هستند رو پیدا می‌کنه. براشون کامنت‌هایی از قبیل: "فلان کتاب یا فیلم رو بگیر در همین زمینه است" یا "تو معرکه‌ای" یا "زندگی می‌کنم با نوشته‌هات" می‌ذاره. عجیب این‌که این کرم خودش هم وبلاگ می‌نویسه. وبلاگش کاملاً هنریه و تا دلتون بخواد می‌تونید نقل قول و اسامی هنرمندها و نویسنده‌ها رو درش ببینیند. البته بخش اصلی نوشته‌های این کرم‌ها در مورد عشق شکست‌خورده و خاطرات لطیف گذشته است. این کرم با فروتنی تنها به نقل خاطره قناعت می‌کنه و در انتها  سه نقطه می‌گذاره که روح لطیفِ کرمی خودش رو نشون بده. این کرم توانایی عجیبی در به گند کشیدن فضاهای اطراف خودش داره. محققین می‌گن برای نابودیِ این کرم کافیه اون را با یک کرمِ ماده جفت بندازین. این‌طوری عقده‌های فروخفته کرمی‌اش ارضا می‌شه و سوراخ نطق هنری‌اش بند میاد.
در ضمن خوشبختانه تا حالا نوع ماده‌ی این کرم مشاهده نشده.

همونطور که می‌بینید لینک‌های کنار رو  برداشتم. اگر کسی متقابلاً به من لینک داده بود مسلماً حالا بدون هیچ عذاب وجدانی می‌تونه برداره. البته اگر قبلاً هم این کار رو می کرد کاملاً واضحه که ربطی به من پیدا نمی‌کرد.
سه چهار روزی نیستم. در معیت آغوش گرم خانواده می‌ریم به یزد. امیدوارم خوش بگذره. دوتا کتاب برای سفر برداشتم یکی "آذر ماهِ آخر پاییز" نوشته گلستان که جدیداً بازچاپ شده و دیگه "کانت" انتشارات طرح نو که مدت مدیدی دنبالش بودم. فکر نمی‌کنم هیچ کدومش رو بخونم. مرض عجیبیِ که هرجا می‌ری چندتا کتاب هم دنبال خودت بکشونی.

عباس صفاری می‌گه:
"ریه‌ها پس می‌زند
دود سنگین شیمیایی را.

تو دیده بودی
لرزش انگشتان
فندک سمج
و سیگار وارونه را
و این مدت داشتی
پشت دندان‌های سپیدت
خنده‌ای تدارک می‌دیدی که پاک
از پا در آوردم.
خدا ذلیلت نکند زن
که انقدر بی‌رحمی و معلوم نیست
به کجای این شب برق‌آسا
پرت کرده‌ای حواسم را"

در همین راستا باید بگم خدا ذلیلت نکنه میم، ام پی تری پلیر نازنینم رو گم کردم!

هیچ‌کس مثل دیوید گیلمور در حین اجرا نمی‌تونه لبخند بزنه.
در حین اجرا هیچ‌کس مثل گیلمور لبخند نمی‌تونه بزنه.
فقط دیوید گیلمور که می تونه در حین اجرا لبخند بزنه.
هیچ‌کس در حین اجرا مثل گیلمور نمی‌تونه لبخند بزنه.
لبخند‌های دیوید گیلمور در حین اجرا رو کسی نمی‌تونه بزنه.
دیوید گیلمور. در حین اجرا. لبخند.

 

کتاب هایی برای خواندن


شب پیشگویی (پل استر)   ایرانی‌ها لقب پست مدرن رو برای کارهای پل استر انتخاب کردن. معنی که پست مدرن در ذهن من القا می‌کنه رعایت نکردن قواعد جا افتاده‌ی داستان نویسی و مواجهه به یک مخلوق ِ عجیب و غریبِ که هیچ وقت نتونستم ارتباطی باهاش برقرار کنم. اما این کتاب نه عجیب غریبِ نه قواعد رو رعایت نکرده. بلکه کتاب بسیار راحت‌خوان و روانی ِ که جون می‌ده واسه خوندن در این روزهای تعطیل. ترجمه هم مشکل خاصی نداره خوشبختانه. کتاب سه‌گانه‌ی نیویورک شامل سه رمان را هم گرفتم که هنوز فرصت و حس مطالعه‌اش نیامده.

جز و کل (ورنر هایزنبرگ)  دانشمندهایی که هم معروفیت جهانی داشته باشند و هم قلم توانایی برای بیانِ ساده‌ی علم واقعاً انگشت شمارند. کسانی مثل استیون هاوکینگ با کتاب "تاریخچه زمان" یا " جهان در پوست گردو". این کتاب هم در حواشی علم بیشتر سر می‌کنه و کشکولیه از  زندگی‌نامه و شرح خاطرات و مباحثات  علمی و البته فسلفی. یکی از خوبی‌های کتاب اینه که نشون میده روال رسیدن به یک نظریه‌ی بزرگ که مقبولیت جهانی پیدا می‌کنه به چه شکله. (تصور عامه مردم  از کشف یا ابداع یک نظریه چیزی در این حد باید باشه: طرف صبح بیدار میشه و تئوری نسبیت به ذهنش میرسه و بعد هم یک مقاله میده و تموم!). ترجمه هم واقعاً عالیه و مترجم علاوه بر این‌که به موضوع ترجمه آشناست، به زبان فارسی هم مسلطِ. چاپ پانزدهم این کتاب پارسال چاپ شد.
در ضمن یکی از جذاب‌ترین فصل‌های کتاب در مورد رابطه‌ی علیت و اصل عدم قطعیتِ که به علاقه‌مندها خیلی توصیه می‌کنم.

ترجمان دردها (جامپا لیری)  اگر هنوز این کتاب رو با ترجمه‌ی امیر مهدی حقیقت (که ترجمه‌ی خیلی خوبیه) نخوندید، می‌تونید با ترجمه‌ی "مژده دقیقی" تهیه‌اش کنید. من هروقت به اسم این مترجم روی جلد کتابی برمی‌خورم بی‌اختیار اون کتاب رو می‌خرم. هم سلیقه‌ی خیلی خوبی در انتخاب کتاب‌ها داره و هم ترجمه‌ها عالی هستند. کتاب رو هرمس برای بار دوم چاپ کرده و قطع جیبی داره. در مورد "لیری" هم دیگه انقدر حرف زده شده که من چیزی نگم بهتره.

کبریت خیس (عباس صفاری)  مجموعه شعر. شاهکار. اگر هنوز نخوندین بدونین کتاب مهمی رو از دست دادین. نشر مروارید چاپ کرده و اینطور که روی جلدش نوشته شده برنده جایزه شعر کارنامه شده. عباس صفاری متولد ِ 1330 است و (فکر می‌کنم) درآمریکا روزگار می‌گذرونه.
 
یاد گرفته‌ام تنهایی‌ام را
ماهرانه پشت روزنامه‌ای
پنهان کنم،

اما از مهتاب
که بوی شانه‌های تورا می‌دهد
چیزی را نمی‌توان پنهان کرد.

کتاب هایی برای نخواندن


لی‌لی (خولیو کورتاسار*)  در مطبوعات و این طرف اون طرف خیلی به اسم این نویسنده و کتاب‌هاش برخورده بودم تا اینکه پارسال کتاب "امتحان نهایی" را نشر مرکز چاپ کرد. همین قدر می‌تونم بگم که ترجمه در حد فاجعه بود و با خوندن نصف کتاب هم نفهمیدم اصلاً این رمان درباره‌ی چی نوشته شده: کنار گذاشتم‌اش. اما زمستان 84 رمان تپل ِ "لی‌لی" با ترجمه بهمن (یا کیومرث؟) پارسای چاپ شد. این کتاب یک ویژگی منحصر به فرد داشت: ابتدای کتاب نوشته شده بود که این کتاب شامل دو داستانِ کاملاً از هم مجزاست. اولین داستان را می‌تونید با سیر طبیعی مطالعه تا انتهای فصل فلان (حدود 200 صفحه مانده به آخر کتاب)  بخونید. اما داستان دوم طبق ترتیبی که نویسنده در مقدمه آورده شده بود باید خونده می‌شد. مثلاً اول فصل 64 بعد فصل 4 سپس فصل 121 و به همین ترتیب. خوب این خودش هر کتاب‌خونی رو به ذوق میاره. اما این بار هم نتونستم کتاب رو تموم کنم. البته فکر نمی‌کنم مشکل آنچنان به ترجمه ربط داشته باشه. وقتی کتاب رو دستت می‌گیری قبل از این که فرصت کنی با فضا و شخصیت ها آشنا بشی مواجه میشی با انواع و اقسام اشارات و جزئیات که بخش زیادی‌اش برای من کاملاً گنگ و مسخره بود. حالا دیگه دقیقاً نمی‌دونم آیا مترجم بد ترجمه کرده یا رمان‌های کورتاسار اصلاً قابل ترجمه نیست، در هر صورت نتیجه یکیه.
نظر ناصر غیاثی عزیز در مورد ترجمه امتحان نهایی .


نان سال‌های جوانی (هانریش بل)  هانریش بل کتاب‌های زیادی داره و تقریباً همشون به فارسی ترجمه شده‌اند. البته اکثر ترجمه‌ها الان نایاب شده‌اند و یا دوباره با ترجمه جدید چاپ میشن. مثل عقاید یک دلقک که با ترجمه شریف لنکرانی موجود بود اما بعد از انقلاب نشر چشمه این کتاب رو با ترجمه‌ی محمد اسماعیل‌زاده چاپ کرد. کتاب نان سال‌های جوانی هم ترجمه اسماعیل‌زاده است و چاپ سوم. فضای کتاب فضای بعد از جنگِ و خیلی به کتاب "حتی یک کلمه هم نگفت" شباهت میده. به نظرم بیشتر مثل تمرینیِ برای نوشتن کتاب های بزرگترش مخصوصاً "عقاید یک دلقک". بنابراین اون پختگی و انسجام لازم رو نداره. برای من خیلی خسته کننده و کسالت‌بار بود و چندان توصیه‌اش نمی‌کنم. اگر در کتاب فروشی کتاب رو دیدید، نگاهی به صفحات آخر بیندازید، عکس‌های جالبی از بل در سنین مختلف چاپ کردن.

* یا کورتازار