-
افه چسی و باقی قضایا
یکشنبه 23 مردادماه سال 1384 00:48
۱.تا به حال شده بارها نمونه این جمله رو بشنوم که " همه چی نسبیه. همونطور که انیشتین گفته همه چی نسبیه" یا " نسبیت انیشتین یعنی این که مطلقی نیست". ۲."از دیر باز روشن بوده است که همه حرکات را از دیدگاه تصوری که در ذهن ما ایجاد می کنند صرفا باید حرکاتی نسبی شمرد. ..از نظر اصول اهمیتی ندارد که حرکت نسبت به چه جسمی مقایسه...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 19 مردادماه سال 1384 13:51
... فواد : برای من یه سئوال پیش اومده ، در کتاب سومت ، یک پیرمرد دوست داشتنی می اومد و ملت رو پند و اندرز می کرد اون کی بود؟ کا : کنفوسیوس ، حکیم معروف چینی یا یکی شبیه اون ! فواد : خب ، اون به شما چه ربطی داشت؟ کا : فکر می کرد خیلی حرفهای با حالی می زنه . اون رگ خواب ملت ما رو فهمیده بود ! ما عاشق جمله های قصار بی سر...
-
خوندنی ها
چهارشنبه 19 مردادماه سال 1384 13:44
حادثه عجیب برای سگی در شب. اینی که من خوندم رو انتشارات کاروان چاپیده بود و موضوعش هم همون موضوع نخ نمای دیدن دنیا از دریچه ذهن یک انسان غیر عادیه. کتاب یک بار مصرفه و اون طوری که این روزها اسمش این ور اون ور میاد ارزش توجه زیادی رو نداره. فانی و الکساندر رو از نمایشگاه گرفته بودم . فیلم نامه 13 از سری صد فیلمنامه که...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 16 مردادماه سال 1384 13:51
دیشب به چه فلاکتی مرگ در آند رو تموم کردم. اگر مترجم آشنا نبود فکر میکردم یک نفر اینو به جای نوشته یوسا جا زده. کسی سالهای سگی رو خونده؟ اون چطوره؟ If there's a God or any kind of justice under the sky If there's a point, if there's a reason to live or die If there's an answer to the questions we feel bound to ask...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 13 مردادماه سال 1384 10:00
یاد اون شوخی قدیمی افتادم، میدونین، یک نفره میره پیش یک روانکاو و می گه : دکتر برادرم دیوونه شده، فکر میکنه مرغه. و...اِ...دکتر می گه : خب چرا بستریش نمی کنی؟ وطرف میگه: می خوام اما آخه تخم هاش رو لازم دارم. خب فکر میکنم این شوخی خیلی خوب احساس من رو نسبت به روابط آدم ها نشون میده. می دونین، همه غیر عقلانی، پوچ ان و...
-
بز کشی
دوشنبه 10 مردادماه سال 1384 21:24
سور بز تموم شد. خیلی لذت بخش بود، انگار بعد از یک عمر دیدن لیگ دسته یک ایران، بشینی کالچیو رو ببینی. نکته های زیادی تو کتاب بود که از کشف کردن و خوندنش خیلی لذت بردم. اولیش شاید این باشه که میتونی خودتو راحت به دست نویسنده بسپاری تا هر جا می خواد ببردت. کاری که اغلب با نویسنده های ایرانی نمی شه کرد برای اینکه منظورم...
-
چگونه یک "زن زیادی "بسازیم یا ساختن فیلم فمینیستی در یک دقیقه
یکشنبه 9 مردادماه سال 1384 21:01
خب اول احتیاج به یک زن ترجیحا باسواد داریم که میتونه مستقل زندگی کنه و اساسا احتیاجی به هیچ مردی نداره . اما به خاطر حرف در و همسایه یا فشار خانواده مجبور شده ازدواج کنه . با کی؟خب اینم روشنه، یک مرد بی سواد ترجیحا بازاری با مقادیری سبیل و پشت مو و حرفهای دم بازاری .حالا همه چی حاضره برای اینکه مرد به زن زور بگه و زن...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 9 مردادماه سال 1384 00:06
چند شب پیش "آداب بی قراری" یعقوب یادعلی رو خوندم و زیاد خوشم نیومد. رمان، داستان مردی که نمی خواد پای بند زندگی زناشویی بشه و از طرفی هم حالا که چند سال از زندگی مشترکش می گذره نمی دونه چی کار باید بکنه. برای خلاصی تصمیم میگیره صحنه کشته شدن خودشو بسازه و صورت مسئله رو پاک کنه. فصل بعدی، داستان ادامه زندگی مجردی مرد...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 5 مردادماه سال 1384 00:12
آخی امشب کاری ندارم که قرار باشه فردا تحویل بدم. پشه بند میبندم و سور بز رو هم بر میدارم و با مستر یوسا تو هوای آزاد عشق بازی می کنیم. جای شما هم اصلا خالی نیست، ایوون خونه به اندازه دو نفر بیشتر جا نداره. با عرض شرمندگی.
-
ویژه نامه گلشیری
سهشنبه 4 مردادماه سال 1384 14:46
شرق ویژه نامه ادبی چاپ کرده به نام ادب نامه که این اولین شماره اش کاملا اختصاص داره به هوشنگ گلشیری. یک مصاحبه راجع به جزئیات زندگی گلشیری که مثل همیشه با فرزانه طاهری انجام شده، یادداشت رضا قاسمی و مقاله های عباس میلانی و ابوتراب خسروی -نوشته هایی که حیف " گلشیری خوانده ها" از دست بدن. و چند مقاله و نوشته دیگه که...
-
روزمره
دوشنبه 3 مردادماه سال 1384 02:59
دارم آهنگ پدر خوانده رو گوش میدم، قبلش هم داشتم پدر خونده قسمت سوم رو می دیدم و قبلش هم طعم گیلاس. البته نصف طعم گیلاس، چون وسط های فیلم پدر خوانده شروع شد. پدر خوانده دوساعته با تدوین دوباره برادران زحمت کش صدا و سیما. خب ولی همین فیلم تیکه پاره با دوبله فاجعه هم ارزش دوباره دیدن رو داشت. واقعا مگه میشه لذت دیدن بازی...
-
یک عاشقانه نه چندان آرام
سهشنبه 28 تیرماه سال 1384 15:06
اگر فیلم عاشقانه دوست دارید، اگر سرتون درد می کنه واسه موضوعات عجیب غریب، اگه حالتون از فیلمهای کیلویی به هم خورده ، اگه می خواین یه چیز تازه ببینین، اینو از دست ندین!
-
پرتره
دوشنبه 27 تیرماه سال 1384 15:22
این صفحه رو دوست دارم. نه به خاطر خود سایت- به خاطر این عکس ها. نمیدونم دقیقا چی تو این عکسها هست اما هرکدومشون در عین سادگی به روشنی شخصیت صاحبشو نشون میده. نه؟
-
یاد
یکشنبه 26 تیرماه سال 1384 15:13
دارم اسباب کشی میکنم، بعد از چهار سال. دور وبرم پر خرت و پرته .این ور تصفیه آب و جزوه ها و فرش لوله شده و از این چیزفلزی های مخصوص خشک کردن لباس و این ور هم سیم و کابل و جلد کیسه خواب . ناراحتم، بیخودی. یکی دوباری که اسباب کشی کردم ناراحت بودم، خونه در حال ترک رو دوست داشتم، یا عادت کرده بودن بهش. اما این بار نه،...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 25 تیرماه سال 1384 23:44
کسی می دونه وبلاگها کی کپک می زنن؟
-
انتخابات و فلسفه و غیره
جمعه 27 خردادماه سال 1384 17:24
من همیشه از شنا کردن خلاف جهت آب خوشم میامده ( منظورم اون معناشه وگرنه که اصلا شنا یاد ندارم!)الانم که میخوام رای بدم نمیدونم تاثیر همین دوست داشتنه یا نه. ولی حداقل وجدان خودم راحت می شه. راستی بین این شعارهای کیلویی که این روزا صدا و سیما میده یکی هست که معلوم روش خیلی فکر شده: "من رای می دهم پس هستم" !! کتاب جدیدی...
-
ما کجا هستیم؟
شنبه 14 خردادماه سال 1384 15:59
به توصیه ایشون ، "ما اینجا هستیم "رو خوندم و لذت فراوان بردم. البته لذتی که از انتقال تجربه حاصل میشه نه از خود تجربه. چرا که خود تجربه درعین روانی و زیبایی روایت ، به شدت تلخ و سیاهه. و دانایی بر هر مطلب شاید لذت بخش نباشه که هیچ بلکه دردناک هم باشه . احساس میکنم این داستان برای کم کردن درد خود نویسنده نوشته شده و...
-
یادداشتی از یک دلقک
سهشنبه 10 خردادماه سال 1384 01:37
؛؛ روی بعضی قطعات تصاویر کوتاهی ست از پاریس. نه آن پاریسی که تو دوست نداری ( و پر است از فضله ی حیوانات خانگی و خیابانهای بیهوده آرام و پیرزن های متعصّب و پیرمردهای مغرور و دخترانی که پشت نگاهشان هیچ چیز نیست)، آن پاریسی که همه مان دوست داریم و جز در تصاویر و رؤیای نویسندگان و هنرمندان در هیچ جای دیگری به تمامی موجود...
-
روزمرگی
یکشنبه 8 خردادماه سال 1384 17:54
"واقعیت اینه که آدم وقتی برای اولین بار عشق زندگیشو میبینه زمان کش میاد و کند میشه. اما کسی ادامه این واقعیت رو نمی گه که بعد از اون زمان تند میشه تا به سر جای اولش برگرده."* الان زندگی منم همینجوریه فقط از نوع برعکسش: هفته پیش که برای امتحان میخوندم مثل برق وباد زمان گذشت ولی حالا که امتحانو دادم و بیکارم ، روزها...
-
فلیکر گردی
پنجشنبه 5 خردادماه سال 1384 16:24
تا حالا -فلیکر- نرفته بودم و حالا کلی ذوق زده شدم . فردا امتحان دارم و وقت ندارم عکسها رو اینجا آپلود کنم . زحمت کلیک کردن روی لینکها با خودتون! رضا قاسمی نازنین ( از هودر) دوتا خانم ژاپنی!
-
باز هم نمایشگاه
شنبه 24 اردیبهشتماه سال 1384 15:12
فرق این نمایشگاه با قبلیها در این بود که از قبلیها تقریبا چیزی تو ذهنم نمونده . اما این یکی باعث شد که یه دوست نازنینی رو ببینم و حالا کتابایی که از اونجا گرفتم و خود نمایشگاه برام یادآور اون لحظاتی که با هم بودیم.
-
نمایشگاه: محلی برای نمایش (۲)
جمعه 23 اردیبهشتماه سال 1384 16:37
غرفه بعدی نشر مرکز بود که این یکی خوشبختانه کتابای جدیدی چاپ کرده بود که البته یه سری از اون کتاب های قدیمیش رو تا حالا یا ندیده بودم یا پیداشون نکرده بودم . تو قسمت داستان ، یه مجموعه داستان از جان چیور چاپیده بودن به اسم " آواز عاشقانه" و یه سری کتابهای دیگه که من قبلا دیده بودم. بهترین قسمتش ، بخش کتابهای فلسفی بود...
-
نمایشگاه : محلی برای نمایش!
سهشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1384 12:38
امسال نمایشگاه کتاب مثل سالهای قبلش نبود (حداقل برای من) .از نبودن نقشه نمایشگاه و سیب زمینی سرخ کرده که بگذریم تنها یک سالن بود (سالن 5) که انتشارات و کتابهای خوبی می شد توش پیدا کرد.بقیه سالن ها یا رسما در حوزه دینی بودن یا حوزه تین ایجری. البته از سالن های کوچک و خلوت 27 و 28 نمیشه به راحتی گذشت که توش هم نشر ققنوس...
-
milion dollar baby
پنجشنبه 15 اردیبهشتماه سال 1384 11:15
آخرین فیلمی که حسابی تحت تاثیر قرارم داد ،بیست و یک گرم بود . تا مدت ها بهش فکر میکردم. تصویر سکانس آخر فیلم ( استخر خالی که به حال خودش رها شده )و اون رنگ بندی تیره صحنه بدجوری تو ذهنم مونده بود. بعد از اون فیلم زیاد دیدم اما انگار این صحنه به هیچ تصویر دیگه ای قدرت نفس کشیدن نمیداد. این موضوع بود تا همین چند شب پیش...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1384 16:08
دوباره وبلاگ مینویسم پس هستم!