-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 4 اردیبهشتماه سال 1385 01:27
یک ضربالمثلی هست که میگه طرف حرفش نمیاومد، هی با قالبش وَر میرفت. در حقیقت یکی از دلایل اینجا نوشتنم این بود که به یکی نشون بدم چه احساسات، اندیشهها و روح ِ پاک و زیبایی دارم. حالا اگر در کنار ِ اون یک آدم، بقیه هم پی به این افکار و مطالعاتِ مشعشعانه بردند که چه بهتر. زمان گذشت و گذشت و اون آدم و این نویسنده (هه...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 30 فروردینماه سال 1385 02:01
این یعنی چی؟ جون مردم وقت نمیکنن رمان رو بخونند پس خلاصهاش کنیم؟ انگار نقاشی دو دردو متر پیکاسو رو در ابعاد یک در یک سانت چاپ کنیم با این استدلال که چون بزرگه همه نمیتونن ببینن. شرمنده ولی خبر از این چرندتر نشنیده بودم. + این نوشته رو بخونید. کمی تا قسمتی دچار افسردگی شدم!
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 29 فروردینماه سال 1385 02:12
انسان بودن هامان اگر که انسانیم از اندیشه هامان است، در اندیشه هامان است، در برداشت هامان به ماخذ انسانى از زمانه مان و خصلت و اعمال همزمانه هاى دور یا نزدیک. این ها را گاهى روشن نمیبینى، یا نمیبینى، گاهى از ضرب عادت گاهى از پشت عاطفه، گاهى از بس که نزدیکى، گاهى هم از این مدرسه تا با هم. جزئیات نزدیکت است اما جا براى...
-
عطر سنبل عطر کاج
یکشنبه 27 فروردینماه سال 1385 03:27
الان، در کمال صحت عقلی(!) میتونم بگم برای بار دوم به ایرانی بودنم افتخار میکنم. بار اول وقتی بود که "همنوایی شبانهی ارکستر چوبها" رو خوندم. توضیح اضافهای فکر نکنم لازم باشه. اما بار دوم (وقتی بود که اورانیوم رو غنی سازی کردیم؟ عققق) همین نیم ساعت پیش بود: عصری تو کتابفروشی امام وقتی داشتم جلوی قفسهها این پا اون...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 24 فروردینماه سال 1385 16:57
این کنار موزیک گذاشتم، از این به بعد هم اگر مرتب آنلاین بودم سعی میکنم هفتهای یک بار عوضش کنم. چند وقتی بود میخواستم این موزیک رو اضافه کنم اما حوصلهاش نبود تا امروز که یکی که نگرانش بودم زنگ زد و خانوادهای را از نگرانی رهانید و انرژی مثبت داد و این هم نتیجهاش! پینوشت: با تشکر ویژه از میثم خان noword.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 23 فروردینماه سال 1385 14:44
این بحث سقط جنین، بحث جالبی شده. فقط یک نکته برای من خیلی عجیبه، که چطور کسانی (به خصوص خانمها) معتقدند که نباید جنینی رو که آیندهی شومی (از دید گوینده البته) در انتظارشه به دنیا آورد. یعنی حق حیات رو از یک نفر سلب میکنن چون فکر میکنن اگر اینجوری به دنیا بیاد و در پرورشگاه و به هزار مکافات بزرگ بشه، در آینده فقط...
-
بیخواب در اینترنت
سهشنبه 22 فروردینماه سال 1385 02:06
وای وای، چقدر این بلاگ اسکای با اون کیکِ "تولدت مبارک" دوست داشتنیه! + افکار ِ من از زبانِ ملکوت : مشهد را انگار کوچک میبینم. آن قدر بزرگ نیست که آن سالهای جوانی و شیدایی در آن قدم میزدم. شاید همان روزها هم کوچک بود و این من بودم که غوطهور در خود بودم و ز کار همه غافل. آدمهایی که اینجا هستند گویی اگر جای دیگری...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 21 فروردینماه سال 1385 14:57
یک شوخی دیگه هم هست که خیلی برام مهمه و میگن مال گروچو مارکسه. اما فکر میکنم ریشهاش برمیگرده به کتاب فروید دربارهی شوخطبعی و رابطهاش با ضمیر ناخودآگاه. الان براتون میگم: هیچوقت نمیخوام عضو انجمنی باشم که آدمی مثل من رو به عضویت میگیره. وودی آلن (ع)
-
ایشی گورو
شنبه 19 فروردینماه سال 1385 13:54
دو سه ماهِ قبل که مشغول خوندن "وقتی یتیم بودیم" نوشتهی "کازوئو ایشی گورو" بودم، قصد داشتم از این کتاب و نویسنده اینجا بنویسم. ولی کتاب اِنقدر ضعیف تمام شد که بیخیالش شدم. دیشب سینما چهار فیلمِ "بازماندهی روز" رو که بر اساس کتاب همین نویسنده ساخته شده بود رو پخش کرد و این بار دیگه تصمیم گرفتم بنویسم. ایشی گورو...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 19 فروردینماه سال 1385 00:08
3 سی دی شامل کلِ آلبومهای پینک فلوید و tangerine dream رو به قیمت 4000 تومان خریدم. یعنی تقریباً 4 دلار. اگر فرض بگیریم که عصاره و دلیل زندگیِ افراد این دو گروه به وجود آوردن این آلبومها باشه اون وقت میشه نتیجه گرفت که قیمت دلیل وجودی این انسانها 4 دلار بوده! هوم، ارزون ِ نه؟
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 18 فروردینماه سال 1385 03:10
اول یک سوال: اگر یک خط مفت و مجانی ADSL در اختیارتون باشه، چه استفادهای ازش میکنید؟ خب این امکان برای چند ساعت در هفته و در طی حضورم سر کلاس! فراهم شده. دفعات اول آهنگ دانلود کردم یا کلیپها و کنسرتها رو اغلب از طریق ویدئوی گوگل میدیدم ولی بعد کم کم خسته شدم و آهنگ خاصی نموند که دنبالش باشم. فعلاً سرگرمی جدیدی...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 17 فروردینماه سال 1385 03:55
نه حالا جدا از شوخی چهقدر احتمال داره که یکی نصفِ شبی، ساعت 3:35 و بعد از چند روز روزهی اینترنتی به نِت وصل بشه و بعد از عمری چرخیدن در وبلاگها، یک پست باحال ببینه و کامنتی بخواد بگذاره، به پیغام زیر بربخوره: Down for Maintenance Blogger is temporarily unavailable due to planned maintenance. This downtime will last...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 17 فروردینماه سال 1385 03:29
پی نوشت: یکی از آهنگهای فیلم رو از اینجا میتونید دانلود کنید. آهنگهای این فیلم هم مثل بقیهی اجزائش جادوییاَن. (for DL: right click then save target as)
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 9 فروردینماه سال 1385 15:31
من نمیدونم چرا تا یه حال از مداد ِ حسین نوشآذر غافل شده بودم.اگر شما هم تا به حال مشتریاش نشدید فعلاٌ این داستان رو از دست ندید.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 9 فروردینماه سال 1385 15:29
یک کِرم جدید کشف کردم: کرمِ هنرمند. این کرم هوش متوسطی داره و خیلی سریع وبلاگهایی که نویسندهاشون دختر هستند رو پیدا میکنه. براشون کامنتهایی از قبیل: "فلان کتاب یا فیلم رو بگیر در همین زمینه است" یا "تو معرکهای" یا "زندگی میکنم با نوشتههات" میذاره. عجیب اینکه این کرم خودش هم وبلاگ مینویسه. وبلاگش کاملاً هنریه...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 9 فروردینماه سال 1385 13:27
همونطور که میبینید لینکهای کنار رو برداشتم. اگر کسی متقابلاً به من لینک داده بود مسلماً حالا بدون هیچ عذاب وجدانی میتونه برداره. البته اگر قبلاً هم این کار رو می کرد کاملاً واضحه که ربطی به من پیدا نمیکرد. سه چهار روزی نیستم. در معیت آغوش گرم خانواده میریم به یزد. امیدوارم خوش بگذره. دوتا کتاب برای سفر برداشتم...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 9 فروردینماه سال 1385 13:22
عباس صفاری میگه: "ریهها پس میزند دود سنگین شیمیایی را. تو دیده بودی لرزش انگشتان فندک سمج و سیگار وارونه را و این مدت داشتی پشت دندانهای سپیدت خندهای تدارک میدیدی که پاک از پا در آوردم. خدا ذلیلت نکند زن که انقدر بیرحمی و معلوم نیست به کجای این شب برقآسا پرت کردهای حواسم را" در همین راستا باید بگم خدا ذلیلت...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 7 فروردینماه سال 1385 00:31
هیچکس مثل دیوید گیلمور در حین اجرا نمیتونه لبخند بزنه. در حین اجرا هیچکس مثل گیلمور لبخند نمیتونه بزنه. فقط دیوید گیلمور که می تونه در حین اجرا لبخند بزنه. هیچکس در حین اجرا مثل گیلمور نمیتونه لبخند بزنه. لبخندهای دیوید گیلمور در حین اجرا رو کسی نمیتونه بزنه. دیوید گیلمور. در حین اجرا. لبخند.
-
کتاب هایی برای خواندن
چهارشنبه 2 فروردینماه سال 1385 17:17
شب پیشگویی (پل استر) ایرانیها لقب پست مدرن رو برای کارهای پل استر انتخاب کردن. معنی که پست مدرن در ذهن من القا میکنه رعایت نکردن قواعد جا افتادهی داستان نویسی و مواجهه به یک مخلوق ِ عجیب و غریبِ که هیچ وقت نتونستم ارتباطی باهاش برقرار کنم. اما این کتاب نه عجیب غریبِ نه قواعد رو رعایت نکرده. بلکه کتاب بسیار...
-
کتاب هایی برای نخواندن
چهارشنبه 2 فروردینماه سال 1385 17:14
لیلی (خولیو کورتاسار*) در مطبوعات و این طرف اون طرف خیلی به اسم این نویسنده و کتابهاش برخورده بودم تا اینکه پارسال کتاب "امتحان نهایی" را نشر مرکز چاپ کرد. همین قدر میتونم بگم که ترجمه در حد فاجعه بود و با خوندن نصف کتاب هم نفهمیدم اصلاً این رمان دربارهی چی نوشته شده: کنار گذاشتماش. اما زمستان 84 رمان تپل ِ...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 29 اسفندماه سال 1384 21:36
هرچقدر هم احمقانه و مسخره و دپ باشه اما واقعیت اینه که زمانِ ِتحویل سال هم لحظهای مثل بقیه لحظه هاست. با همون درجه کرختی و کسالت باری.
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 29 اسفندماه سال 1384 00:28
مجموعه دهفرمان به صورت یک جا و در یک جلد با همون ترجمه قبلی، چاپ شده. یک جلدش رو برای خودم خریدم و تو کیفم گذاشتم و با خودم اینور اونور میبرمش. جلدش سیاهه و ابعادش جیبی. درست مثل انجیل. تا حالا حتی یک صفحه هم ازش نخوندم، ولی حس خیلی خوبی بهم میده. هیچی بهتر از این مقدمه مترجم نمیتونه حس من بیان کنه: "در سفر تولد...
-
گاندی
یکشنبه 14 اسفندماه سال 1384 16:21
اما چیزى نمى گذرد که میرا رفته رفته با احساس کششى فزاینده به مهاتما درگیر مى شود. گاندى هم به مرور درمى یابد که حضور میرا و مصاحبت با او، تعادل میان تن و روان او را در هم ریخته است و این دو با هم در ستیزند. شاید بتوان گمان زد که مهاتما متوجه عنصر جنسى احساسات میرا نسبت به خود شده بود، چرا که او خود نیز در تمام زندگى...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 13 اسفندماه سال 1384 23:33
یک تکه فلفل سبز افتاد بیرون از ظرف سالاد: که چی؟ براتیگان
-
نوشتن با کیبرد
پنجشنبه 11 اسفندماه سال 1384 01:57
خوب دیگه گندشو بالا آوردم. میدونم. اینجوری نصفه و نیمه وبلاگ نوشتن نمیشه. خودم اغلب اگر به وبلاگی برخورد کنم که مثلاً دوهفته است مطلب تازه ننوشته حس خوبی نسبت به نویسندهاش پیدا نمیکنم. فقط میتونم امیدوار باشم از این حالت دربیاد. همین. + بعد از دو هفتهای که روزهی کتاب داشتم، بالاخره کتاب "نوشتن با دوربین" را...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 6 اسفندماه سال 1384 01:13
در بین تمام فیلمهای مهرجویی، لیلا چیزه دیگهایه. به قول هامون (وقتی میخواد کتاب فرانی و زویی رو به مهشید بده) "یه چیزی پر از درد و راز و رنج و عشق." میشه ساعت ها و ساعتها راجع به فیلم حرف زد و خسته نشد و هنوزم کلی نکته تحسین برانگیز دیگه باقی مونده بمونه. یه جورایی عصارهی تمام تجربهی فیلم سازی مهرجوییه. نظرتون...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 5 اسفندماه سال 1384 04:08
دیشب و شبهای قبلترش: به خودم بیاعتماد شدم. غریبه. یک آدم جدید داره توی من درست میشه. هنوز صورت نداره. فقط حجمه. یا خالیه خالیم یا زیادی درهم و برهم و مغشوش. نتیجه هردوش اینه که چیزی برای گفتن ندارم. امشب: برف آمد و سبکم کرد. یا درستتر بگم منو شست. مغز مغشوشمُ پاک کرد. حالا دیگه میتونم تا زمستون بعدی یه جوری تحمل...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 26 بهمنماه سال 1384 15:40
دو سه سال پیش رفتم سراغ کتابهایی که چهار پنج سال قبلترش خونده بودم. اون موقع خندهام گرفت از برداشتهایی که از کتابها داشتم. برای خودم، در سن 17 - 18 سالگی اون نوع برداشت درست و حتی سطح بالاتر از بقیه همسنهام بود. اما حالا وقتی با تجربهی زندگیام به کتاب نگاه میکنم، چیز دیگهای میبینم. مثلاً الان نمیتونم درک...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 20 بهمنماه سال 1384 16:34
قابل توجه برادران و خواهران کتابخون: لطفاً اگر کتابی، مقالهای، ویژهنامهای و یا هر متنی در زمینه های مرتبط با موضوع "مرگ" سراغ دارید یا خوندید که قابلِ توجه بوده، آدرس و شناسنامهاش رو به من هم بدید. فقط لطفاً کتابهای اسلامی را فاکتور بگیرید. ممنونم.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 19 بهمنماه سال 1384 12:32
یک نکته دیگه راجع به رولفو هم باید به حرفهای سابقم اضافه کنم: به نظرم میاد همونطور که کتاب شاهکار ِ "خانه زیبارویان خفته" نوشته "یاسوناری کاواباتا" اصیلترین خصلت های یک ژاپنی (شرقی) رو نشون میده و نمایندهی روح ژاپنیه، کتاب دشت سوزان هم دقیقاً اصیلترین خصلت آمریکای جنوبیها رو نشون میده. نکته جالبتر اینجاست که...